شعر دانشگاهی


صدای شعر امروز

اهل دانشگاهم


رشته ام علافی‌ست


جیب‌هایم خالی ست


پدری دارم


حسرتش یک شب خواب!


دوستانی همه از دم ناباب


و خدایی که مرا کرده جواب.


اهل دانشگاهم


قبله‌ام استاد است


جانمازم نمره!


خوب می‌فهمم سهم آینده من بی‌کاریست


من نمی‌دانم که چرا می‌گویند


مرد تاجر خوب است و مهندس بی‌کار


وچرا در وسط سفره ما مدرک نیست!

((چشم ها را باید شست


جور دیگر باید دید))


باید از آدم دانا ترسید!


باید از قیمت دانش نالید!


وبه آنها فهماند که من اینجا فهم را فهمیدم


من به گور پدر علم و هنر خندیدم!


کار ما نیست شناسایی هردمبیلی!


کار ما نیست جواب غلطی تحمیلی!


کار ما شاید این است


که مدرک در دست


فرم بی‌گاری هر شرکت بی‌پیکر را


پر بکنیم


(شاعر: مجهول)

 

 

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





نوشته شده در چهار شنبه 28 دی 1390برچسب:,ساعت 17:16 توسط امیر مؤید| |


Power By: LoxBlog.Com